پیرامون اتهام ها به جنبش جنگل؛ قربانی توافق ابرقدرت ها
مجید علیپور
درسالهای اخیر شاهد پاره ای بحثها و اظهارنظرها پیرامون گرایش میرزا به روسهای بلشویک و تجزیه طلبی نهضت جنگل و مقایسه اش با حرکت های تجزیه طلبانۀ پیشه وری در آذربایجان، قاضی محمد در کردستان، شیخ خزعل در خوزستان و ... هستیم که همانند بسیاری از بحث های سطحی در فضاهای مجازی، به صورت دوری و در ایامی از سال به ویژه در سالروز شهادت «میرزاکوچک جنگلی» ( ۱۱ آذرماه) و سالروز تاسیس جمهوری گیلان (۱۶ خرداد) اوج می گیرد. با این حال به جرات می توان ادعا کرد که عموم این مدعیان نه تنها تخصصی در این حوزه ندارند بلکه عموماً ازنام بردن دوجلد کتاب ومقاله درخصوص جنبش جنگل هم عاجزند. از همین روست که نمی توانم برای این افراد، اصطلاح «پژوهشگر» و «صاحب نظر» را به کار ببرم؛ حتی اگر در حوزه هایی دیگر از تاریخ معاصر، صاحب تخصص و نظر باشند. به عبارتی باید بیاموزیم اگر شخصی در خصوص ایلات ایران در دوره قاجار، یا جغرافیای تاریخی کرمانشاهان، روابط ایران و عثمانی در دوره صفوی و زند، تاریخ روابط بازرگانی با هند و ... صاحب تخصص و پژوهش های چه بسا متعددی است، ولی از جنبش جنگل، تاریخ نفت، اصلاحات ارضی در دوره پهلوی و ... جز کلیات و عمومیاتی نمی داند و به معنای دقیق کلمه در آنخصوص، پژوهش و مداقه ای نداشته است، نمی بایست به خود اجازه دهد تا درباره آنها داوری قطعی کرده و نادانی و بدفهمی خود را در جامعه ترویج نماید.
درسالروزشهادت میرزاکوچک جنگلی در آذرماه سال گذشته بود که یکی ازاستادان دانشگاه تهران (که ازاتفاق حوزه مطالعاتی ایشان هم تاریخ روسیه و قفقازاست) درنوشتار کوتاهی در اینستاگرام خود، به کنایه،میرزا راتجزیه طلب خواند و از اینکه چرا همواره در سالمرگ یک تجزیه طلب برای او گرامیداشت، همایش و ... برگزار می شود، ابرازتعجب و تاسف کرده بود.تعدادی ازدانشجویان هم با بازنشر این متن از آن حمایت و به گمان خود با این حرکت، مراتب وطن پرستی و مخالفتشان با تجزیه طلبان را نشان داده بودند!؟
درحالی که از ابتدایی ترین انتظارات از یک پژوهشگر آناست که ادعایی را بدون سند و استدلال مطرح ننماید و درپی ترویج تفسیرهای من درآوردی و مغالطه آمیز نباشد. طبیعی است که گام نهادن در چنین مسیری، آنهم از فردی که درمرتبه استادی دانشگاه، به دیگران روش پژوهش می آموزد به مراتب توجیه ناپذیرتر و غیرقابل پذیرش تر خواهد شد.
برای پی بردن به اینکه چرا عده ای از «نا پژوهشگران»* درباره میرزا وجنبش جنگل چنین داوری هایی دارند؛ قاعدتا میبایست نظرسنجی علمی ومطالعه روشمندی صورت پذیرد؛ اما به اجمال می توان آنها را به سه دسته تقسیم کرد:
۱. عده ای در برابر تبلیغات گسترده و اصرار صاحبان قدرت در معرفی میرزا به «روحانی مبارز» و ترسیم چهره ای صرفا مذهبی از او و در ادامه، مصادره جنبش جنگل به حرکتی با هدف «استقرار حکومت اسلامی»؛ رویکردی تقابلی برگزیده و به زعم خود تلاش می کنند تا با تضعیف و درهم شکستن این چهره، یکی از موضوعات مشروعیت سازِ قدرتِ مستقر را به چالش بکشند. به عبارت دیگر، این دسته از مخالفت ها بیش از آنکه متکی بر پژوهش های علمی و بی طرفانه باشد، واکنشی احساسی و سیاسی در تقابل با روایتی یک سویه و سوءاستفاده از تاریخ از سوی نهادها و افراد صاحب قدرت است.
۲. دسته دوم، افرادی هستند که متاثر از بازروایت تاریخ معاصر و عوض شدن دوباره «دیوها و فرشته ها» در روایت های تاریخی اند. دوگانه «دیو و فرشته»، «اهورایی و اهریمنی»، «خادم و خاین»، «ظالم و مظلوم» و ... از بی مایه ترین و در عین حال پرطرفدارترین روایت ها در تاریخنگاری عامه پسند است که همواره از سوی کسانی که علاقه ای به پژوهش و مطالعات عمیق در خصوص موضوعی ندارند و پیشاپیش تکلیفشان را با سوژه مشخص کرده اند مورد استقبال قرار می گیرد. در خصوص میرزا و سرکوب نهضت در دوره قدرت گیری رضاخان، چنین بازروایتی از تاریخ بی تاثیر نبوده است. تبلیغات پردامنه و شدیدی که سالها علیه همه اقدامات رضاشاه انجام شد و بعد از مدتی، نادرستی برخی از آنها اثبات شد باعث شد تا عده ای به این نتیجه برسند که چه بسا سایر اقدامات او نیز درست و مفید به حال کشور بوده که همچنان زیر سایه تبلیغات و روایت جهت دار و مغرضانه قرار دارد! **
۳. دسته دیگر نیز به نوعی مشابه گروه دوم هستند و با تسری بازروایت تاریخ ایران به دوره قاجاری، چنین وانمود می کنند که حکومت قاجارها، همانند هر حکومت دیگری مجاز به استفاده از زور در حفظ تمامیت ارضی و سرکوب ستیزه جویانی بوده است که سلاح به دست گرفته و علیه دولت مستقر دست به شورش زده اند. به ویژه آنکه چندسالی است که تعدادی از بازماندگان این خاندان کارزاری را به ویژه در فضای مجازی به راه انداخته اند تا بلکه از نمد تشکیک در روایات تاریخی، کلاهی هم برای خود ببافند و به این وسیله تاریخ خاندانی خود را تطهیر کنند.
با اینحال نمی توان منکر کم کاری در شناساندن چهره میرزا و نهضت جنگل شد و از خاطر دور داشت که بی تفاوتی به مفاخر وطنی چه آسیب عظیمی به سرمایه اجتماعی وارد خواهد کرد. ***
اما برای یافتن پاسخ چرایی نزدیکی میرزاکوچک خان جنگلی به حکومت انقلابی روسیه و دلایل فراز و فرود این روابط، لازم است از سه منظر: ۱. خصلت های شخصی و شخصیتی میرزاکوچک خان؛ ۲. پیشینه روابط میان روس و ایران (به ویژه خاطره جمعی گیلانیان از حضور روسها) و ۳. روابط انقلابیون قفقازی با مجاهدان مشروطه خواه گیلانی توجه داشت. که تلاش می کنیم در سطور پیش رو با تفصیل بیشتری درباره هریک از آنها و تاثیر هرکدام از این عوامل در شکل گیری این روابط و فرجام آن، بپردازیم.
زندگی و زمانه میرزا
«یونس»مشهور به میرزاکوچک فرزند «میرزابزرگ» متولد ۱۲۵۷ ه.ش دررشت،تحصیلات ابتدایی خود را درمدرسه علمیه «حاج حسن صالح آباد» این شهرگذراند و پس ازآن به تهران رفت و تحصیلات خود را در مدرسه دینی«محمودیه» ادامه داد. حضور در میان طلاب و جامعه مذهبی و تربیت مذهبی میرزا در این سنین به اندازهای در شکلدهی شخصیت او موثر افتاد که تا پایان عمر بر اصول اخلاقی و مذهبی خود باقی ماند و در مقابل خدشه به آنها مقاومت جدی کرد.**** میرزا دربین طلبهها به فردی مستعد، صریح اللهجه وحامی مظلومان شناخته می شد که معمولاً در دعواهای میان طلاب چه در داخل و چه در خارج ازمدرسه حاضرمی شد و همواره هم در سمتی بود که احساس می کرد حقی از آنها دریغ شده است.
در همین تهران بودکه با افکار و اهداف مشروطه خواهان آشنا گشت وسخنان واندیشه های آنها را مطابق آموزهها، دغدغه ها وآمال خود یافت و با آنها همراه شد. زمانی که سیر وقایع به شکلی درآمد که هر ناظری اطمینان یافت برخورد سرنوشت ساز میان نیروهای دولتی ونیروهای مشروطهخواه، قطعی و نزدیک شده است؛ به گیلان بازگشت وتلاش کرد باتشکیل مجمعی ازروحانیون همفکر،به تشجیع و سازماندهی آنها جهت دفاع از مشروطه بپردازد اما قبل از هر اقدام موثری، مجلس بمباران و بسیاری از سران جنبش دستگیر، شکنجه واعدام شدند و بسیاری نیز ازوطن گریختند. وحشت از واکنش شدید هواداران سلطنت مطلقه در سراسر کشور به ویژه درمناطقی که هوادار جنبش بودند به حدی زیاد بودکه میرزا نیز به قفقازگریخت و این مهاجرت باعث شکل گیری روابطی میان او با فعالان و کانونهای شورشی درقلمرو تزارها شد.
آوازه مقاومت حماسی«ستارخان»درتبریز، شعله امید رادردل مشروطهخواهان زنده نگهداشت و میرزا نیز به همراه مجاهدینی از قفقاز به گیلان بازگشت و در حمله نیروهای تحت فرمان «محمدولی خان تنکابنی» که به فتح تهران منجر شد، شرکت موثری داشت. درجریان شورش شاهسونها و درگیری آنها با نیروهای ستارخان هم عازم آذربایجان شد اما در بین راه بیمار شد و از همراهی سایر همرزمان بازماند. مدتی بعد برای جنگ با ایلات ترکمن که به تحریک روسیه و درحمایت ازبازگشت «محمدعلیشاه»به سلطنت، سر به شورش برداشته بودند، از نو لباس رزم پوشید. در جنگ زخمهای شدیدی برداشت و برای معالجه به باکوفرستاده شد. حضور دوباره او در یکی ازکانونهای فعالیت شورشیان قفقازی، پیوندهای شخصی او بااین جریان و فعالان آنرا به مراتب قویتر از گذشته کرد. زمانی که از ویژگی های شخصی و شخصیتی میرزا و سوابق او در برقراری ارتباط با حکومت انقلابی روسیه صحبت میکنیم، ناظر به چنین پیشینه ای از باورداشت های ملی و مذهبی و چنین سابقه ای در آشنایی و ارتباط با جریانی است که همزمان با مقابله با حکومت تزاری روسیه، چه با حضور میدانی و چه با ارسال سخاوتمندانه سلاح و مهمات، به گرایش مسلحانه مشروطه خواهان (مجاهدان گیلانی و آذربایجانی) یاری رسانده بودند. در واقع بعید است که تاریخ پژوهی از خوشنامی مجاهدان قفقازی میان مجاهدان مشروطه خواه ایرانی باخبر و معترف به نقش موثر آنها در تداوم مقاومت تبریز وفتح تهران نباشد.
گیلان و روسیه تزاری
روسها از زمان«پترکبیر» متوجه گیلان بودند. «پتر» با انجام اصلاحاتی آمرانه و عمیق، روسیه را در مسیر تجدد و نوسازی قرار داده و در کمترین زمان آن را به یکی از قدرت های برتر جهان تبدیل کرده بود. از آنجا که وی دسترسی به آبهای آزاد را برای قدرتمند شدن روسیه الزامی می دانست، سیاست توسعه طلبی روس ها را وارد مرحله جدیدی کرد که تا دهه های طولانی، همسایگان را دچار مشقت ها و مصیبت های بسیار کرد.
گفته می شود وی معتقد بود که یکی از رودهایی که از سواحل جنوبی به کاسپین می ریزد، ازکوههای هند سرچشمه گرفته باشد که در صورت شناسایی و اثبات آن، می توان به وسیله ناوگان روسی مستقر در این دریا، در کمترین زمان ممکن به هندوستان دست یافت. ازهمین رو بخش مهمی از ماموریت سفیرش به دربار صفوی، کسب اطلاعات درباره اوضاع جغرافیایی ونظامی گیلان، پادگانها و قلعه های نظامی، سرچشمه و مصب رودها و بنادر دریای کاسپین بود. اطلاع روسها از ضعف مفرط و روند رو به زوال قدرت صفویان، باعث شد تا فرصت را غنیمت بدانند و با حمله به گیلان آن را به مدت ده سال و تا زمان ظهور فرمانده مقتدری به نام «نادر»در اشغال نگهدارند. هرچند تصور باطل دسترسی به هندوستان از طریق رودهای گیلان به زودی رها شد، اما این حقیقت، چیزی از حرص روسها برای توسعه طلبی به سمت جنوب و تلاش برای تصرف همه کرانه های این دریاچه عظیم با هدف «روسی سازی دریای کاسپین» نکاست.
شرارت های روسیه در مرزهای جنوبی نهایتا باعث بروز جنگ با ایران شد که بیش از دو دهه طول کشید و در نهایت با شکست قطعی ایرانیان منجر به امضای دو معاهده سراسر خسارت و تحقیر برای ایرانیان شد. ناگفته نماند که انگلستان نیز با چشمانی باز تحولات در این منطقه را دنبال می کرد و از آنجا که به شدت ازنزدیک شدن هرتهدیدی به هند مراقبت می نمود؛ از فروپاشی مطلق ایران درمقابل روس های پیروز جلوگیری کرد تا نهایتاً دو قدرت، این سرزمین را به عنوان منطقهای واسط ( buffer state دولت ضربه گیر!) میان خود پذیرفتند و موجودیت آن را به عنوان مانعی از بروز جنگ میان ارتشهای خود قبول کردند. به عبارت دیگر اگر حضور استعماری انگلستان در هند نمی بود، روسها هیچ دلیلی برای قطع حملات متعدد جنگی و تصرف کامل این سرزمین نداشتند. اما زمانی که مطمئن شدند راه برای تداوم حملات نظامی و تصرف بخش های بیشتری از خاک ایران بسته است، استراتژی خود را عوض کردند و تاریخ روابط این دو همسایه وارد مرحله جدیدی شد.
عقد قرارداد گلستان و بعد از آن ترکمانچای با پیوست تجاری این عهدنامه که مجموعه ای شامل امتیازات وسیع نظامی، سیاسی، تجاری وحقوقی بود؛ دست روسها را در نفوذ و شکل دادن به مناسبات تجاری و اقتصادی در ایران به صورت گسترده ای باز کرد و روسها با هدف روسی سازی دریای خزر، به صورت ویژه متوجه گیلان شدند. سیاهه سرمایهگذاری و حضور تجاری روس ها در گیلان بسیار طولانی است که نشان از عزم جدی آنها برای تبدیل کردن گیلان به یکی از زنجیره های اقتصاد روسیه و محکم کردن جای پای خود در این منطقه دارد. *****
این میزان از نفوذ ودخالت در امور منطقه ای وملی نمی توانست بدون پاسخ مانده و احساسات عمومی را جریحه دار ننماید؛ به ویژه آنکه روس ها اصرارداشتند تا به اهالی بفهمانند که ارباب و مالک الرقاب امور آنها هستند. دولت مرکزی هم عملا نقشی درمنطقه نداشت؛ کارگزاران منطقه بیش ازآنکه خود را کارگزار و وامدار دولت به اصطلاح مرکزی ایران بدانند، خود را مدیون و مرهون روسها میدانستند. چراکه امکان نداشت صاحبان مناصب در منطقه، بدون اجازه وجلب موافقت روسها، کمترین کاری را از پیش ببرند و عزل و نصبی را بدون کسب رضایت کنسولگری روسیه در رشت انجام دهند. این مطلبی است که به صراحت در یکی ازگزارشهای نکراسوف (سرکنسول روسیه در رشت) به آن اشاره شده است: «امروز در رشت و لاهیجان، تجمعاتی علیه ما برپا شد [...]اینها گویا اطلاعی از قراردادها ندارند و نمی دانند که این ماییم که درمنطقه متعلق به خود هراقدامی را که صلاح بدانیم انجام خواهیم داد.» ( اشاره به قراردادهای ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ که دولت های انگلستان و روسیه، بدون هیچ توجهی به دولت و مردم ایران؛ این کشور را میان خود تقسیم کرده بودند. )
به ماموران روسی مستقر در گیلان توصیه شده بود تا نسبت به مردم و به ویژه کارمندان دولتی، بنای بر فحاشی، تهدید و بگیر و ببند را داشته باشند وهمواره درمیان مردم ارعاب بگسترانند. رفتاری که نمیتوانست بی پاسخ بماند و با درگیری و قتل گاه به گاه قزاق ها یا کارگزاران روس وایرانیان وابسته به آنها پاسخ میگرفت.
نوع روابط سلطه جویانه و سراسر بهره کشی توام با خشونت روسها با گیلانیان بود که این منطقه را مستعد برپاسازی جنبشی استقلال طلب و ضدبیگانه کرده بود. زمینه ای که به زودی در جنبش جنگل رخ نمود. ******
مجاهدان قفقازی
سومین عاملی که باعث شد تا میرزاکوچک نسبت به تحولات روسیه و انقلاب کمونیستی ۱۷ اکتبر خوشبین شود؛ روابط پیشینی شورشیان سوسیالیست قفقازی با بازوی مسلح جنبش مشروطه خواهی (جناح مجاهدین) بود. نقش موثر و حمایت بی دریغ قفقازی ها،چه در ارسال سلاح و مهمات و چه در حضور میدانی در مقاومت تبریز و همراهی با مجاهدان گیلانی در حمله به تهران، جملگی باعث خوشنامی و اعتماد مجاهدان به آنهاشده بود.
وقوع انقلاب سوسیالیستی در روسیه و برکناری خاندان رومانوف ها که در میان ایرانیان ( و به ویژه اهالی شمال کشور) به شدت منفور بودند، کم از معجزه برای آنها نبود. ایرانیان و به ویژه مشروطه خواهان که شاهد سالها استثمار، اشغالگری و تحقیر کشنده روسها بودند و هیچ روزنه ای برای خلاصی از قدرت بی حد این دولت حریص و بی رحم نمی یافتند؛ به یکباره وارد دوره ای شده بودند که همراهان دیروزشان که همواره شعار برادری و برابری همه خلق های ستمدیده عالم را سر می دادند و در فتح تهران و نجات مشروطیت نیز آن را به اثبات رسانده بودند ، اکنون در کشور خود، نیز موفق به سرنگونی حکومت مطلقه و ستمگر تزارها شده و مدعی شروع دورانی نوین از تاریخ بودند. مجاهدان و مشروطه خواهان خوشبینانه منتظر حمایت حداکثری انقلابیون روسی در مبارزات خود علیه تنها قدرت استعماری موجود در ایران (انگلستان) بودند؛ به ویژه آنکه روسها نیز عمدا به این توهم دامن می زدند. «آبوکف» از صاحب منصبان ارتش روسیه در نامه ای به میرزاکوچک نوشت: «دوست عزیز! میرزاکوچک خان؛ موفقیت تو در آزادسازی ایران بزرگ وملت توانای آن از انگلیس وحکومت خائن شاه برای روسیه شوروی روشن است [...] ما وظیفه خود میدانیم که تو را در جریان هدف خود از آمدن به بندر انزلی بگذاریم. ما به اینجا آمدهایم اما نه به مانند یک فاتح و نه برای آنکه به همراه انگلیس، عذابی دیگر باشیم بر عذابهای ایران [...] از شماری از هواداران تو شنیدیم که حضور ما دراینجا ضرورت دارد و درصورت خروج، مجدداً انگلیس منفور در اینجا نفوذخواهدکرد. ما آماده ایم با تمام قدرت ایران را برای رهایی ازانگلیس یاری دهیم[...] زنده باد ایران زیبا»
در سطحی به مراتب بالاتر، این خود «لنین» بود که در بیانیه ای خطاب به اعراب، ترک ها، ایرانیان و ... نوشت: ««رفقا، برادران! وقایع بزرگ درخاک روسیه درجریان است. خاتمه مجازات خونینی که برای تقسیم کردن ممالک دیگران شروع شده بود، نزدیک میشود. سلطنت وحشیانه تزار که زندگانی ملل عالم را بنده خود قرارداده بود، مقهورشد. عمارت کهنه و پوسیده استبداد و بندگی در زیر ضربات انقلاب روس خراب میشود [...] اکنون حکومت دردست ملت است [...] مسلمانان مشرق! ایرانیان! ترکها! عربها! هندیها! تمام طوایفی که درندگان حریص اروپایی، زندگی و دارایی و آزادی شما را در قرون متوالی مالالتجاره ای برای خود قرار داده و غارتگران جنگجو میخواهند ممالکتان را تقسیم کنند. ما اعلام میکنیم که عهدنامه سری راجع به تقسیم کشور ایران محو و پاره شد و همین که عملیات جنگی(جنگ جهانی اول) خاتمه یابد، قشون روس از ایران خارج میشود و حق تعیین مقدرات ایران به دست ایرانیان تامین خواهد شد [...] دراین زمان که حتی مسلمانان هند که تحت ظلم و فشار بیگانه کوبیده وفشرده شدهاند؛ برضد ستمکاران شورش میکنند، نبایدخاموش نشست. فرصتراغنیمتشماریدوغاصبینراازاراضیخوددوراندازید. ما ملل مظلومه را برای استخلاص زیر پرچمهای خودجای میدهیم. ای مسلمانان روسیه! ای مسلمانان مشرقزمین! ما در راه تجدید حیات عالم از جانب شما انتظار همعقیدگی ومساعدت داریم.»
شدت خوشبینی ایرانیان به تحولات جاری در روسیه و مواضع رهبران آن را در این جملات زنده یاد «ملک الشعرای بهار» می توان دید: «دو دشمن از دو سو ریسمانی به گلوی کسی انداختند که او را خفه کنند. هرکدام یکسر ریسمان را میکشیدند و آن بدبخت در این میان تقلا میکرد، آنگاه یکی از آندو خصم یکسر ریسمان را رها کرد و گفت: ای بیچاره من با تو برادرم و مرد بدبخت (ایران) نجات یافت. آن مرد که ریسمان گلوی ما را رها کرده «لنین»است.»
نمایندگان ادوار سه گانه مجلس نیز در پیام تبریکی خطاب به دومای روسیه، از پیش آمدهای جدید در این کشور و آینده روابط ابراز خوشحالی کردند. انصاف باید داد وقتی سیاستمداران تحصیل کرده و تراز اول کشور اینچنین فریب سراب پیش رو را خورده بودند؛ از تعدادی مجاهد جنگل نشین که هدف اصلی آنها بیرون راندن دولت های استعماری اشغالگر و به زیرکشیدن دولتی بود که به رغم همه مجاهدت ها و هزینه های مشروطه خواهان، همان ساختارهای قدیم و رجال پیشین را همچنان در راس امور حفظ کرده بود؛ چه انتظاری می توان داشت که از ریشه ها، مبانی و نتایج حاکمیت ایدئولوژی ها و یا روابط و بده_بستان های پشت پرده قدرت ها چیزی بدانند؟!
در واقع، بیشتر اشخاصی که میرزا را به گرایش به مارکسیسم متهم و جنبش جنگل را حرکتی تجزیه طلبانه قلمداد می کنند؛ قضاوتشان را براساس «وقایع پس آینده» قرار داده اند و به زبان ساده، انتظار دارند، میرزا و جنگلیان با فال بینی و پیشگویی؛ انتظار خیانت و چهره عوض کردن یاران صادق و همراهان بی ادعا و چشمداشت خود در جریان مقاومت تبریز و فتح پایتخت را داشته باشند!
به هرروی روسها که از نفوذ فوق العاده انگلستان در هیات حاکمه ایران آگاهی داشتند، برای اثبات حسن نظر و جلب همراهی مردم و انقلابیون، در کنار صدور دستور خروج نیروهای قزاق و قول کمک همه جانبه برای تداوم مبارزه با استعمار انگلیس؛ کلیه قراردادهای تحقیرآمیز و استعماری پیشین را به صورت یکطرفه لغو کردند. چشم انداز پیش رو به اندازه ای روشن و درخشان وانمود می شد که انقلاب روسیه و حاکمیت کمونیست ها برای ایرانیان کمتر از وقوع یک معجزه به نظر نمی رسید.
قربانی بازی ابرقدرت ها
خوشبینی مفرط جنگلی ها به انقلابیون روسی درحالی بود که هدف اصلی روسها، چیزی جز جلب اعتماد ملت های تحت سلطه انگلیس برای پیشبرد برنامه های خود نبود. در حالی که ماموران روس مستقر در گیلان، میرزا را صرفا محللی برای تشکیل یک حکومت کمونیستی در ایران و اشاعه انقلاب خود می دانستند ؛ روسای انقلاب در مسکو، به مراتب فراتر از گیلان و حتی ایران می اندیشیدند و اهدافی دیگر را دنبال می کردند.
روسیه انقلابی که از سوی انگلستان مورد شدیدترین تحریم های مالی، دریایی و پرسنلی قرار گرفته و طبق گزارش های جاسوسان و ماموران دیپلمات خود، اطمینان داشت با سازماندهی اعتصابات و اعتراضات کارگری در انگلیس، نمی تواند آسیبی جدی به اقتصاد این کشور وارد نماید؛ سیاست فشار متقابل به انگلستان را تغییر داد و تلاش کرد در صفحه ای به گستردگی آسیا، جنبش هایی را علیه منافع این کشور سازماندهی و تقویت کند. این سطحی از بازی و رقابت های دیپلماتیک در سطح جهانی بود که به مراتب از دانش و تجربیات ایرانیان فراتر بود و در مخیله آنها هم نمی توانست بگنجد.
در راستای اعمال این سیاست بود که «چچرین» (وزیر امور خارجه وقت روسیه انقلابی) به صورت مداوم به «کراسین» (مذاکره کننده ارشد روسیه با دولت انگلستان) تاکید می کرد که در مذاکرات، اختیار گفتگوهای سیاسی از جمله فعالیت های بلشویک ها درنقاط مختلف آسیا را ندارد و می بایست به طرف انگلیسی بفهماند که صرفا مجاز به رایزنی درباره تحریم ها و چگونگی لغو آنهاست. «لنین» و «تروتسکی» نیز بر جریان مذاکرات، نظارت دقیق و مستمری داشته، بر تهدید حداکثری برای عقب نشاندن انگلستان تاکید می کردند: «لویدجرجِ لعنتی به شکلی یاس آور و بیشرمانه شما را به عقب میراند. نه تنها هیچیک ازسخنان او را باور نکنید، بلکه شما هم سه برابر او را به عقب برانید » ( David Lloyd George نخست وزیر وقت انگلستان ) تروتسکی نیز در نامه ای خطاب به لنین و چچرین آورده بود: «انقلاب در شرق، به منزله امتیاز و ابزار اصلی معامله دیپلماتیک با انگلستان است! درمذاکرات با انگلستان، باید به آنها فهماند که در صورت بروز کشمکش نظامی، آسیبی جدی بر ما وارد نخواهد شد اما اگر ما همه امکاناتی که در شرق در اختیار داریم را به کار گیریم، مقامات انگلیسی را در همه جهان گرفتار صدمات جبران ناپذیری می کنیم! وقتی مذاکره می کنید به روشنی این را نشان دهید.» «چچرین» نیز در تلگرافی به نخست وزیر انگلیس، به صورت آشکارا تهدیدکرد: «پس از مذاکرات با روسیه، آقای لویدجورج نباید تعجب کند اگر در آسیا جنبش بزرگی علیه بریتانیا به راه افتد»
فشارها نتیجه داد و دولت انگلستان در نامه ای از روسیه خواست به صورت روشن و قطعی پاسخ دهد که «آیا در ازای بستن قرارداد تجاری، به تحریکات و تبلیغات علیه انگلستان در آسیا خاتمه خواهد داد یا نه؟» روسیه به اندازه ای منتظر و مشتاق این لحظه بود که چچرین در پاسخ به نامه انگلستان آورد: «اتحاد جماهیر شوروی با هدف سرعت بخشیدن به فعالیت های صلح طلبانه، مفاد نامه انگلستان را به منزله توافق نامه رسمی بین روسیه و انگلستان تلقی می نماید!»
بعد از امضای این عهدنامه بود که نه تنها روسیه از همراهی و تقویت جنبش ها در آسیا (از جمله انقلاب جنگل) چشم پوشید؛ بلکه به جد در پی به سازش کشاندن آنها با دولت های متبوع افتاد. از این رو چچرین در نامه ای خطاب به هیات مرکزی حزب کمونیست آذربایجان، از اینکه «بعضی از عناصر ناشناخته در باکو هنوز از اغتشاشات شمال ایران حمایت می کنند» به شدت ابراز ناخرسندی کرد و در ادامه نوشت: « بدیهی است که دولت مرکزی ایران به تمام نیروهایی که در حال حاضر با میرزاکوچک ابله و احسان اللّه خان ابله تر مشغول می باشند احتیاج دارد.» اشاره چچرین به عناصر ناشناخته، همان نیروهای قفقازی مورد حمایت روسیه در گیلان بودند که در خیالات فانتزی صدور انقلاب کمونیستی و نظام اشتراکی خود بودند و در مقابل میرزا و یاران وفادارش هم مبهوت از کارشکنی ها و خیانت های یاران دیروز، به گمان اینکه رهبران انقلاب در مسکو از این وقایع بی اطلاعند؛ مشغول نامه نگاری و منتظر حمایت از لنین مانده بودند!
نامه هایی که باعث تمسخر او از سوی اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست شده بود که در جلسات آن را به صدای بلند می خواندند و به ساده لوحی رهبر جنگلی ها می خندیدند.
سخن پایانی
«آن ماه که گفتی ملک رحمانست / چون باز بدان نظر کنی شیطان است»*******
نهضت جنگل تداوم راستین نهضتی بود که مجاهدان آرمان خواهش، شاهد استحاله انقلاب خود بودند و می دیدند چگونه تمام تلاشها و جانبازی هایشان برای تغییر شرایط کشور، جز به تغییر چند نام و عنوان نیانجامیده و به هیچ رو نتوانسته است در ماهیت نظام و روابط سیاسی کشورتغییری به وجود آورد .
علت یابی این انحراف، آنها را به نفوذ و دخالت بی حد دولتهای استعمارگر روسیه و انگلستان در امور رساند و گمان کردند، تاکشور به استقلال کامل نرسد، همه تلاشهای آینده هم نتیجه ای جز به دورخود چرخیدن عاید ایرانیان نخواهدکرد. نهضت جنگل با چنین تحلیلی بنیان گذارده شد و مبارزان جنگلی می پنداشتند با توجه به به بن بست رسیدن مبارزات قانونی و پارلمانی، چاره ای جز بازگشت به سنتِ مجاهدین و در پیش گرفتن دوباره مبارزه مسلحانه وجود ندارد. به ویژه آنکه پیش از این (درجریان مقاومت تبریز و بعدها فتح تهران) طعم شیرین پیروزی را به نیروی مجاهدت و در سایه اسلحه چشیده بودند.
با وجود آنکه مبارزه با دخالت روس و انگلیس در امور داخلی کشور از اصول مبارزه و جنبش به رهبری میرزا بود؛ اما وقوع انقلاب کمونیستی ۱۹۱۷ روسیه و تغییر سیاستهای این کشور، نگاهها به روسیة جدید را تغییر داد و میرزا با توجه به سوابق روشن و نقش موثر سوسیالیست ها و انقلابیون قفقازی در جریان مقاومت های مشروطه خواهان، به تعریف جدیدی از دوست و دشمن رسید. اماخوشبینی مفرط و ساده اندیشانه او نسبت به نیات و اهداف روسها و بی اطلاعی از بده بستانهای پشت پرده و ماهیت رقابتهای قدرتهای بزرگ، باعث شکست او و ناکامی جنبش جنگل شد. نکته ای که کمتر کسی به آن توجه می کند آنست که قراداد تجاری میان روسیه و انگلستان در ۱۶ مارس ۱۹۲۱ یعنی تنها سه هفته بعد از کودتای رضاخان در تهران، به امضای طرفین رسید؛ به عبارتی سرکوب نهضت جنگل بیش از آنکه مرهون حضور نظامی نیروهای دولت مرکزی در گیلان به فرماندهی رضاخان باشد، قربانی به توافق رسیدن دو قدرت جهانی در پشت پرده بود.
*پانوشت ها*
* عبارت دقیق تر برای توصیف چنین عده ای «نخوانده ملا» است. از قدیم به عده ای که خود را بی نیاز از مطالعه و پژوهش پیرامون موضوعی می دانستند و در عین حال با اعتماد به نفس غریبی درباره آن داد سخن می دادند؛ جماعتِ «نخوانده ملا» گفته می شد.
** اقداماتی چون تاسیس دانشگاه، احداث راه آهن، سرکوب و یکجانشین کردن عشایر که قرنهای متمادی مهم ترین عامل ناامنی راهها و مناطق دور از مرکز بودند که با کمترین تزلزلی در اقتدار حکومت مرکزی علم استقلال و ستیزه جویی برمی داشتند و جنگ های دامنه داری برای افزایش قلمرو به راه می انداختند.
*** نگارنده با برخی از این افراد آشناست و آنها را انسان هایی موجه، وطن دوست و درستکار می داند اما تعصبات قومی و خاندانی از جمله آفاتی است که لازم است هر پژوهشگری خود را از آنها دور نگهدارد.
**** فارغ از ارزش داوری های رایج، عادت میرزا به «استخاره» به هنگام اخذ تصمیمات مهم را می توان نمونه ای از تربیت مذهبی و اهمیت آموزه های دوران کودکی و نوجوانی او دانست.
برای کسب اطلاعات بیشتر پیرامون نقش مجاهدان قفقازی در انقلاب مشروطیت ایران ر.ک: هوری بربریان ،«ارامنه و انقلاب مشروطه ایران» (۱۳۹۷) ترجمه سامیه جرفی و حسینعلی پناه ، نشر شیرازه
جمالزاده،محمدعلی (۱۳۷۲) تاریخ روابط روس وایران،تهران: موقوفات دکترمحمودافشار
***** ازمشهورترین این امتیازها؛ امتیاز شیلات دریای کاسپین بودکه نصیب خاندان لیانازوف شد و آنها هم به سرعت تأسیسات گستردهای را در منطقه ایجاد کردند، به طوری که به تدریج بندرانزلی به واسطه حضور صیادان وکشتی های اتباع روس،ارمنی،یونانی و ترک، شکل و ظاهر یکی از شهرهای روسیه را به خود گرفته بود. انحصار بیمه حمل و نقل در ایالات شمالی نیز به شرکت روس دیگری واگذار شد. احداث خط آهن تهران به معدن سنگ عبدالعظیم، بهره برداری از جنگلهای گیلان، ایجاد اسکله وامکانات بندری در انزلی، احداث خط تلگراف از مرز روسیه تا تهران، امتیاز ساخت راه ارابه رو از انزلی تا تهران که تاکید شده بود «قبل از همه راهها ساخته و باز شود» ازجمله این اقدامات بود.
****** نگارنده گاهی به طنز به دوستان مدعی تجزیه طلبی میرزا پاسخ می دهد که به فرض درستی این ادعا؛ میرزا در پی جدا کردن بخشی از روسیه بوده و نه ایران! چرا که حکومت وقت ایران در عمل کمترین نفوذ و مداخله ای در امور گیلان نداشت و هرچه بود از آن روسها بود. نکته ای که روسها از بیان آن ابایی نداشتند.
*******برای کسب اطلاعات بیشتر درباره مراحل دوگانه نهضت جنگل و چرایی حضور و تقویت عناصر کمونیست در دولت جنگ ر.ک مقاله «کنکاشی در روابط نهضت جنگل و روسیه» از نگارنده؛ منتشر شده در نشریه علمی_تخصصی تاریخنامه، سال سوم، بهار ۱۳۹۶، دانشگاه خوارزمی
برای اطلاعات بیشتر پیرامون نامه نگاری های میرزا با لنین و سایر مقامات و واکنش آنان نسبت به پیام های میرزا ر.ک ولادیمیر گنیس (۱۳۸۵) بلشویک ها و گیلان؛ ترجمه: سیدجعفر مهرداد، فرهنگ ایلیا و همچنین صادق کوچکپور (۱۳۶۹) نهضت جنگل و اوضاع فرهنگی_اجتماعی گیلان و قزوین، نشر گیلکان
پیرامون اتهام ها به جنبش جنگل؛ قربانی توافق ابرقدرت ها
قربانی توافق ابرقدرت ها
آدینه ۲۳ مهر ۱۴۰۰
منبع:
فصلنامه قاف؛ شماره ؛ پاییز 1400
نظر شما
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ